۱۴۰۱-۰۸-۲۶

نوشتاری از ناصر - وین: یکی از یاران قدیمی دکترعلی سادات گوشه که در مراسم شب گرامیداشت او در وین قرائت شد

با سلام به خانواده محترم دکتر علی گوشه و سلام به شما یاران و دوستداران علی

 
   

ما امروز گرد هم آمده‌ایم تا با علی، برای آخرین بار وداع کنیم و یادش را گرامی بداریم.

خصوصیات و خصایص برجسته او اموزنده اند و نمیشود به اسانی به فراموشی سپرد.

 علی قبل از هر چیز آموزگار و رفیقی صدیق و وفادار بود. نه تنها در حوزه سیاسی-ایدئولوژی و یا در فعالیتهای عملی مبارزه، بلکه در انتقال خصلتهای والا و برجسته انسانی که جزو وجودش بود، شایستگی ارزشمندی داشت. ورزیدگی و قابلیت ممتازش در اداره تشکیلات و پیشبرد اهداف آن موجب حفظ و شکوفایی سازمان ما (کنفدراسیون) بود. شیوه و رفتار علی در مباحثات و منازعات درون اتحادیه‌ی وین (عضو کنفدراسیون جهانی) بسیار صمیمانه بود. در مباحثات سیاسی  موجب رنجش و آزردگی اعضا و سایر فراکسیونها نمی‌شد. همیشه با صمیمیتی خاص میگفت: ما مبارزینی هستیم که برای افشای جنایات سلطه نظام موروثی و وابسته شاهنشاهی متحد شده‌ایم.

علی در عرصه زندگی فردی و اجتماعی برای تحقق اهدافش آگاهانه فعالیت می‌کرد و آزادی و عدالت را با درون خویش پیوند زده بود. او مبارزی متعهد و پایدار بود، وجودی سرشار از مبارزه داشت. زندگی را در پویایی می‌دید ودرجستجوی جهانی دیگر بود. ضرورت همراهی و همگرایی را جزو اصول اساسی مبارزه می‌شمرد و بر پیشبرد آن پافشاری می‌کرد. مقوله همکاری را در پیوندی ناگسستنی با مبارزه میدید و میگفت: توانایی ما محصول اتحاد وهمراهیِ ماست، توان ما در مجموعه ماست که موُثر است و کارآیی دارد. اثبات حقانیت راه ما نیز از درون پیکری متحد، متشکل، آگاه و توانمند حاصل میشود. با تکه پاره‌های بی جان و خواب آلود و ناکارآمد نمی‌توان با هیولای مرگ به مبارزه برخاست. ستمگر با هر چهره و منظری ستمگر خواهد ماند.

یکی از آخرین دیدارهای من با علی در تظاهراتی بود در بخش یک وین، برعلیه نظام ننگین جمهوری اسلامی.

به یک باره مشاهده کردم فردی در کنار خیابان ایستاده و با تکان دادن دستش مرا فرا میخواند. بسویش که نزدیک شدم، علی را شناختم، بله او خودش بود که با دست زدن‌های ممتد برای صفوف تظاهرکنندگان از آنان حمایت مینمود. در چشمهایش برقی حاکی از شعف و مسرت مشاهده کردم. خندان بود. نگاهش مملو از امید، امید به ادامه و تغییر، خروج از بربریتِ نظامی تبهکار و ورود به یک زندگی انسانی، زندگی بدون فقر و تهیدستی، بدون هزاران کودک خیابانی، غنچه‌هایی که فرصت شکوفایی نمی‌یابند و در زیر خروارها بی‌عدالتی و بی‌حرمتی به شئون انسانی پر پر می‌شوند.

علی از میان ما رفت، بدون آنکه فرصتی یابد تا آنچه را که سالها برای تحقق اش کوشیده بود مشاهده نماید. اما آموزه و اندیشه‌هایی از خود بجا گذاشت که باید انان را آموخت و در همه عرصه های زندگی بکار بست.

دوستان عزیز، حال که ما برای آخرین بار با دکتر گوشه وداع می کنیم برایش پیغامی دارم که آن را در اینجا قرائت میکنم:

علی عزیز بخواب، آرام بخواب، آرام و بدون تشویش. نگران نباش. تو خود بهتر از همه‌ی ما میدانی، مبارزه تا آن زمان که  دیکتاتوری، بی عدالتی، و بربریت موجود است ادامه خواهد داشت. این امر منتج از شرایط عینی جامعه طبقاتی است و نه اراده خود سرانه انسانها. ما رهگذرانی هستیم که در مسیر آزادیخواهی و آزاداندیشی و عدالت قدم گذاشته ایم و هنوز در راهیم. راهی که سخت و سوزان است، گذر از آن به آسانی پیموده نمی شود و جان‌های شیفته بسیاری را در خود مدفون خواهد کرد. این گلهای سرخ  پرپر شده ای که در خاک آرمیده‌اند، یادآور این روزگار تیره و سنگین خواهند بود. تاریخ همه این وقایع را به درستی باز گو خواهد کرد. اما این روزهای سخت نیز به انتهای خود نزدیک اند و پایان می پذیرند. هر چند این راه تیره و تاریک است، طولانی است، اما تنها گزینه‌ی ماست. گزینشی، نه انتخابی که برای گشایش فضای تیره و خفقان‌آور حاکم در کشورمان، اجتناب ناپذیر است. ما ناگزیریم! و در این ناگزیر بودن آن را انتخاب می نمایم.

هم امروز علی عزیز!

در صبحگاهان صدای پیشتازان این راه را از دور بخوبی می شنوی. گلهای سفید باغ را میبینی که  چه بیشمار جوانه زده اند و آغازِ پایانِ این شب تار را نوید میدهند. شاید بسیاری از ما نیز نتوانیم آزادی را که همچون قطره‌های آرام بارانی، که بعد از حریقی سوزان جانت را رها می سازد و آن را آرامش می بخشد، در بر گیریم، بر چهره اش بوسه زنیم و عزیزش داریم. اما  تو خود خوب می دانی، در این راه قدم گذاشتن، عشقی را در خود نهفته دارد، عشقی ناگفتنی که سوزان است، اما جان میبخشد. بعد از من و تو بسیار شیفتگانی خواهند بود، پر شور و مقاوم، که به راه آزادگان خواهند پیوست. تو خوب میدانی، مبارزه حاصل بی عدالتی ست، محصول عدم تقسیم تساوی نعم اجتماعی است. این همانی است  که در خانه مان بیداد میکند. مظهر این بیدادگری را میتوان در بسیار مادران و پدرانی مشاهده کرد که برای تامین نیازهای معیشتی خود و خانواده شان در سحرگاهان در جستجوی کار راهی خیابانها میشوند و شبانگاه با دستی تهی و سیمایی شرمگین، خجالت زده به خانه بر می‌گردند. مظهر این بیدادگری را می توان به آسانی در چهره کودکان خیابانی مشاهده کرد، که برای تامین نیازهای معیشتی خواهران وبرادران کوچکتر از خود به خیابانها روانه میشوند. غنچه‌هایی که فرصت شکوفایی نمی یابند، در نیمه راه زندگی پر پر میشوند. این همان ضرورتی است که این راه را برای ما اجتناب ناپذیر نموده است.

اما  علی عزیز پایان این دیوارِ بلند و قطور، این بربریت قرون وسطایی آغاز گشته است و بطور قطع در مقابل آزادی دوامی نخواهد آورد و میشکند،… ویرانه خواهد شد. این لحظه های آزادی که از درون آگاهی، مقاومت و مبارزه متولد میشوند، لحظه نمی‌مانند و بهم پیوند خواهند خورد و روز و روزگار نوینی را به ارمغان می آورند. این نغمه‌هایِ شوقِ پرستوهای شاد، این مهمان دیرِ آینده‌ی ما نیز خواهد رسید، هر چند از راهی تیره و تاریک باید گذر کند، راهی خطرناک و دشوار، اما به خانه خواهد رسید، بی گمان خورشید ما که امروز از پشت ابرها بیرون آمده است، ظلمت سالها دیکتاتوری را از خانه مان خواهد راند. روز شادمانی نزدیک است.

علی عزیز  ما تو را در این روزها در کنار خود احساس میکنیم و همواره یادت را گرامی خواهیم داشت.

هرشب ستاره ای  بزمین می کشند و باز     

 این آسمان غمزده غرق ستاره هاست        

سیاوش کسرایی                   

 

16.11.2022

 


یک نظر بنویسید

 

نظرات شما

بدون نظر